دفترِ روان‌شناسیِ سارا محمدزاده

آن‌چه را از روان‌شناسی و دوستانش، جالب می‌یابم، این‌جا گرد هم می‌آورم.

کتاب "روان‌شناسی و دین" از کارل گوستاو یونگ

"روان‌شناسی و دین" (۱۹۳۸)، مجموعه‌ی سه‌گفتار در دانشگاه ییل آمریکا است. یونگ در خاطراتش، پرداختن به روابط میان روان‌شناسی و دین را، کار خود می‌داند. این اثر با مقدمه‌ای کوتاه در تعریف دین آغاز می‌شود. فصل اول، درمورد مسائل روان‌شناسی و ارتباط آن‌ها با دین است و فصل دوم، از حقایق محسوسی را به بحث می‌گذارد که حاکی از وجود یک فعالیت اصیل مذهبی در ناهشیاری هستند. در آخر، فصل سوم به شناخت رموز و نشانه‌های مذهبی ناشی از جریانات ناهشیار می‌پردازد.

.

در ادامه، تصویر چند صفحه از این کتاب را قرار داده‌ام. خواندنِ توضیحات جالب یونگ در فصل دوم، درمورد مذهب و علم، در ادامه‌ی توصیف او از برخوردش با بیمارش، خالی از لطف نیست.

.

روان‌شناسی و دین

کارل گوستاو یونگ

فارسیِ فؤاد روحانی

انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۷۰

فصل دوم، از صفحه‌ی ۸۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

ویلیام جیمز و دین

جهان کثرت‌گرا، یکی دیگر از آثار جیمز است که برای شناخت فلسفه دین او حائز اهمیت است. او در این اثر به بیان مبنایی مابعدالطبیعی برای نگرشش راجع به خدا پرداخته و طرحی کلی از دلالت‌های دینی آرای مابعدالطبیعیش به دست داده است. در مورد جیمز یک چیز قطعی است، او عمیقا درگیر پرسش‌ها و مسائل دینی بود و هوش و فراستش را هم در مقام یک روانشناس و هم به عنوان یک فیلسوف صرف حل آنها می‌کرد. اصل محوری فلسفه دین جیمز این است که مسائل مربوط به حقیقت و حقانیت دین و توجیه و تدلیل اعتقادات دینی باید از منظری مناسب مورد بررسی و توجه قرارگیرد تا بتوان پاسخ‌های شایسته‌ای به آنها داد. نکته مهم در آثار جیمز راجع به دین این است که او ابتدا آن رهیافت‌هایی را که مانع از پیشرفت در شناخت و ارزیابی دعاوی دینی می‌شوند کنار بنهد و سپس مجموعه ملاک‌های غنی‌تر و مؤثرتری برای چنین پیشرفتی به دست دهد.

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

فیلم زندگی زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ

دیوید کراننبرگ کارگردان مطرح سینمای هالیود فیلمی با عنوان متدهای خطرناک در مورد زندگی زیگموند فروید و یونگ را در سال ۲۰۱۱ روانه پرده های سینمایی در جهان کرد که توانست نظر مخاطبین و منتقدین سینما را به خود جلب کند.این کارگردان که به دلیل رفتارهای خشن و حیرت انگیز خود با داستانهایی مانند اقتباس فیلمش از کتاب Naked Lunch of William S Burroughs مشهور است و در سال ۲۰۰۷ اعلام کرده بود “مدتهاست که به داستان جسارت وابسته به عشق شهوانی بین فروید و یونگ و زنی که ارتباط انها را جدا کرده است علاقمند است در فیلم متد خطرناک تفسیر بنیادی از دوستی مثلثی پرتلاطم بین سه شخصیت را روایت میکند.

این فیلم درام یک تصویر از رابطه ۱۰ ساله از مثلث دوستی بین فروید و یونگ و اسپیرلین را ارائه می دهد ، که مربوط به زمان پناهنده شدن اسپیلراین است. او در سال ۱۸۸۵ در خانواده ای یهودی در روستوف متولد شد ، در اوت ۱۹۰۴ در بیمارستان روانی Burghölzli در نزدیکی زوریخ بستری شد ، جایی که همسر یونگ ، دو سال قبل تر در آن کار میکرد. او تقریباً یک سال در آنجا ماند و با یونگ که بعداً مشاور پایان نامه پزشکی وی شد ، رابطه عاطفی و عمیقی برقرار کرد

فیلمنامه این فیلم سینمایی توسط کریستوفر همپتون نوشته شده است که در نگارش آن بشدت تحت تاثیر نمایشنامه ای که در سال ۲۰۰۲ نوشته بود قرار گرفته است.فیلم برداری این فیلم در شهر وین و در اطرف دریاچه کنستانس اغاز شد و در بهار سال بعد در سینماها به نمایش در امد.

جرمی توماس ، تهیه کننده این فیلم گفت ، در حالی که اسپیلرین اکنون ممکن است در سطح بین المللی بسیار فراموش شده باشد ، اما او هنوز “چهره ای بسیار تحسین شده و مهم در روسیه است. وی گفت: “در این فیلم ، او به عنوان یک شخصیت نسبتاً درخشان ارائه می شود ، به هیچ وجه قربانی نمی شود بلکه برنده است!. وی افزود :من بسیار هیجان زده هستم زیرا فیلم متدخطرناک با موضوع روانکاوی در دسترس عموم افراد جامعه قرار گرفته است با اینکه فیلم موضوعی برای فرهنگ عامه ندارد اما یک مکتب فکری بسیار مهم از قرن بیستم است.

 

منبع: https://www.ravancall.com/%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DB%8C%D9%88%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF/

 

a dangerous method

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

آیا خداباوری محصول تکامل زیستی ماست؟ (روان‌شناسی دین و زیست‌شناسی)

عرفان کسرایی/ پژوهشگر مطالعات علم در دانشگاه کاسل آلمان

۲۸ تیر ۱۳۹۷ - ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۸

منبع: سایت بی‌بی‌سی فارسی

.

زمانی که از باور به خدا صحبت می کنیم پیش از هر چیز باید مقصود خود را از خدا و مفهوم آن روشن سازیم. نگاهی به لیست خدایان در طول تاریخ نشان می دهد که مفهوم خدا بسیار فراتر از خدایان ادیان ابراهیمی است. به بیان دیگر، گانش پسر شیوا با سری همانند فیل در هندوستان، خدایان جزایر پلینزی، خدایان محلی سریلانکایی تامیلی، خدایان آزتک‌ها و خدایان مصر و یونان باستان نیز خدایانی محسوب می شوند که ممکن است حتی نام آن ها را نیز نشنیده باشیم.

 

هر چند که امروزه خدایی چون زئوس، یکی از قدرتمندترین خدایان یونان باستان به تاریخ پیوسته و حس ایمان دینی و پرستش را در کسی زنده نمی کند اما هرکدام از این خدایان، روزگاری در گوشه ای از پهنه گیتی ، پیروانی داشته اند و برای بسیاری مقدس بوده اند. تنها در دایرةالمعارف خدایان بیش از ۲۵۰۰ خدای موجود در تاریخ بشر معرفی شده است. اما به راستی منشاء باور انسان به دین و خدا چیست؟

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

دین و جهانی شدن

به بهانه ترجمه کتاب دین، جهانی شدن و جهان سوم گردآوری جف هینس، با مترجم آن گفت‌‏وگویی انجام شده است که خلاصه آن تقدیم می‏‌گردد. وی معتقد است که تنها رویکردی که توانسته است پدیده جهانی شدن را به زیبایی تبیین نماید، پست‏‌مدرنیسم است. جهانی شدن محلی را برای حضور ادیان در گستره جهانی باز کرده است، اما با توجه به نگاه پست‌‏مدرنیستی، این محل پتانسیل و توانایی لازم برای سیطره‏‌طلبی یک ایدئولوژی واحد بر سایر ایدئولوژی‏‌ها را ندارد.

.

.

همشهری ۱۳۸۱/۱۲/۹

عوامل مؤثر در تأثیرپذیری از جهانی شدن، قدرت نظامی، فن‏اوری، فرهنگ، مهارت و تخصص و کارآمدی نظام‏های سیاسی است. با توجه به تقسیم‌بندی شما از فرهنگ در منظر جهانی شدن (ارزشی، مصرفی، هویتی، مجازی و دینی)، در این کتاب بر کدام تعریف از دین در مجموعه فرهنگ تکیه شده است؟

ادامه مطلب...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

مصطفی ملکیان _ پیوند میان روان‌شناسی و دین

آن‌چه در ادامه آمده است، بخش‌هایی از دو گفت‌‌وگوی شفاهی با مصطفی ملکیان، در رابطه با روانشناسی و پیوند آن با دین و معنویت است. این مطالب را از کانالِ تلگرامیِ mostafamalekian@ برداشته‌ و با قدری ویرایش، این‌جا یادداشت کرده‌ام.

 

 

🔸 در سیر علمی‌تان چه چیزی از روانشناسی، نظر شما را به خود جلب کرد که باعث شد اکنون به آن عطف نظر کنید، تا آن‌جا که بفرمایید «یکی از اشتباهات زندگی من این است که به مطالعه‌ی روانشناسی در گذشته، عطف توجه کافی نکرده‌ام»؟  

 

پاسخ مصطفی ملکیان:

🔹 من با تعریفی که روانشناسان دین، از دین‌داری به دست می‌دهند، آدمی متدین‌تر از خودم سراغ ندارم. چرا؟ برای این‌که روانشناسان دین، اول خصیصه‌ی یک متدین را این می‌گیرند که یک متدین، به حیات درونی خود خیلی جدی نگاه می‌کند. من با این‌که از دینِ ظاهریِ قشری و فقهی در همه‌ی ادیان فاصله دارم، اما از سنین کم، دغدغه‌ی نظارت بر درون را داشتم. من از بسیاری فرصت‌های موفقیت‌آمیز زندگی، برای صیانت از حیات درونی خود صرف‌نظر کرده‌م. دلیلی برای گفتن این فرصت‌ها وجود ندارد و تا به امروز در جایی نگفته‌ام و نخواهم گفت. از سال ۱۳۵۲ که وارد دانشگاه شدم، فرصت‌های بسیار بزرگی از لحاظ ثروت، شهرت، قدرت و حیثیت اجتماعی داشتم که از آن‌ها صرف‌نظر کردم و سر باز زدن از پذیرفتن این فرصت‌ها، برای آن بود که درون خود را پاس بدارم. 

ادامه مطلب...
۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم

"خدا" از چشم‌ کودکان

شاید این، یکی از شیرین‌ترین تکالیفی باشد که تا کنون انجام داده‌م. لحظه به لحظه‌ی خواندن این مکالمه‌ها و تصورشان با صدای کودکانه، سراسر لذت بودلذتِ از چشم‌های کودکان، به پدیده‌ها، و به آن‌چه بزرگ‌ترها "خدا" نامیده‌اند، نگریستن. احساسِ عجیبِ بچه شدن و در همان دنیای شگفت‌انگیز و پاک و صادقانه و خوش‌رنگ، عمیقا اندیشیدن. لذت برای اولین‌بار فهمیدن، لذتِ پرسیدن.

نمود پرسشگری، خلاقیت و تفکر فلسفی، در دنیای کودکانی که با بسیاری از پدیده‌ها برای اولین‌بار در زندگی خود مواجه می‌شوند، سیر تکامل بشر در مواجهه با پرسش‌های بنیادین خود در گذر تاریخ را، به خاطرم می‌آورد.

در جست‌وجو برای یادداشت این مطلب، به کانالِ تلگرامیِ قدیمی‌ای به نام "کودکان اندیشه" برخوردم، که لینک آن را در ادامه‌ی مطلب پیوست خواهم کرد. این مکالمات واقعی از کودکان، توسط مدیران کانال مشاهده شده، یا برای آن‌ها فرستاده شده‌اند. آن‌ها را با اندکی ویرایش، این‌جا آورده‌ام.

.

.

.

بزرگسال: اون ستاره‌ها رو ببین! خیلی دوره ها.
کودک: بابا! اون‌جا خدا هست؟
بزرگسال: آره.
کودک: این‌جا هم هست؟
بزرگسال: آره خب.
کودک: تهرانم هست؟
بزرگسال: آره.
کودک: همه جا؟
بزرگسال: آره، همه جا.
کودک: پس... فکر کنم خدا یکیه.
(احمد شش‌ساله)
.
کودک: به نظر من خدا باید هزارتا دست داشته باشه. با یه دستش ما رو گرفته، با یه دستش زمین رو گرفته، با یه دستش درخت‌ها رو گرفته... چندتا دست داره خدا؟
(مصطفی شش‌ساله)
.
کودک: مامان خدا چرا ما رو آورد؟
بزرگسال: نمی‌دونم.
کودک: حتما خیلی تنها بوده، ماها رو آورد که تنها نباشه.
بزرگسال: آره، شاید همین‌طور باشه.
کودک: باید برام یه کتاب بخری که همش راجع‌ به خدا باشه تا من همه چیزو در موردش بفهمم.
(پارسا شش‌ساله)
.
کودک: مامان، خدا هنوزم داره آدم خلق می‌کنه؟
مامان: بله
کودک: هر روز یعنی آدم خلق می‌کنه؟ کجا داره این کار رو می‌کنه؟
(یاسین سه‌ساله)
.
کودک: مامان می‌دونستی خدای بعضی آدم‌ها، مجسمه‌ست؟
بزرگسال: بله. به نظرت مجسمه می‌تونه خدا باشه؟
کودک: نه! چون از چوب و آجر ساخته شده.
بزرگسال: حالا تو می‌دونستی بعضی آدم‌ها می‌گن گاو خدای ماست؟
کودک: چه جالب! ولی گاو که نمی‌تونه خدا باشه!
بزرگسال: چرا؟
کودک: چون همه‌ش علف می‌خوره!
(محمدامین شش‌ساله)
.
بزرگسال در حال تکمیل کردن یک پازل هزارتکّه است و کودک هم کمک می‌کند.
کودک: مامان من فکر می‌کنم دنیا یه پازله که درست شدنش تا قیامت طول می‌کشه و عکس اون پازل هم عکس خداست. اما ما که نمی‌تونیم ببینیمش. پارک و درخت‌ها یه قسمت‌های لباسش‌اند. لباس پیامبرها هم توی نقاشی‌ها سفید و سبزه که می‌تونه رنگ لباس خدا باشه.
( زهرا سادات هفت‌ساله)
.
کودک: مامان خدا این طرف آسمونه یا اون طرف؟ 
بزرگسال: به نظر تو کدوم طرفه؟
کودک: اون وسطه.
بزرگسال: نورا جون مگه خدا تو آسمونه؟ 
کودک: بله دیگه!
بزرگسال: خدا همه‌جا هست نورا جون
(کودک می‌خنده، یه جوری که انگار مسخره می‌کنه)
بزرگسال: به نظرت این که خدا همه‌جا باشه بهتر نیست؟!
کودک: نه! تو آسمون باشه بهتره.
بزرگسال: چرا؟
کودک: اون وقت ما می‌ریم تا بهش برسیم!
(نورا چهارساله)
.
کودک: خدا اماما رو آفریده. همه چیزو آفریده. درختا، آدما، هر چیزی که اون بیرونه... همممممه چیز...
فکر کنم خدا بزرگ‌ترین دست‌های دنیا رو داره.
(آیین پنج‌سال‌ونیمه)
.
کودک: خدا ماها رو درست کرده که حوصله‌ش سر نره؟ یعنی ما اسباب‌بازی‌هاش‌ایم؟
(آرینا پنج‌ساله)
.
کودک: وقتی بارون می‌آد خدا و فرشته‌ها کجا می‌رن که خیس نشن؟
(آیدا پنج‌ساله)
.
کودک: خدا رنگ داره یا نه؟
بزرگسال: نمی‌دونم.
کودک: آخه من هیچ خدا رو نمی‌بینم!
بزرگسال: منظورت اینه که تو فقط چیزهای رنگ‌دار رو می‌بینی؟
کودک: آره.
(علی چهارسال‌ونیمه)
.
کودک: مامان، ما چون صدامون بلنده با خدا حرف می‌زنیم و صدامونو می‌شنوه. ولی خدا صداش بلند نیست، برا همین ما صداشو نمی‌شنویم. اون وقت خدا که کسی نیست صداشو بشنوه، فقط با خودش حرف می‌زنه یا با خودشم حرف نمی‌زنه؟
(سبحان چهارساله)
.
کودک: بابا خدا چرا آدم‌ها رو ساخته؟
بزرگسال: نظر خودت چیه؟
کودک: شاید برای این‌که خونه‌ها خالی بودن.
(حمید چهارونیم‌ساله)
.
کودک: مامان! خدا به دنیا اومده؟
(علی پنج‌ساله)
.
کودک: خدا مثل آدم و حیوون، بچه و زن و مرد داره؟
(سجاد پنج‌ساله)
.
کودک: مامان خدا این پوست ما رو آفریده؟
بزرگسال: بله. 
کودک: پس وقتی ما پوستمون رو قلقلک می‌دیم، خدا هم خنده‌ش می‌گیره؟
(فاطمه پنج‌ساله)
.
کودک: چرا نماز دورکعتی داریم؟ مگه یه حرف رو باید به خدا دو بار گفت؟
(علی پنج و نیم سال)
‌.
کودک: خدا خیلی بزرگه؟
بزرگسال: بله خیلی بزرگ و مهربونه.
کودک: پس خدا از در اتاق من نمی‌تونه بیاد تو!
(هلیا چهارساله)
.
بزرگسال: به نظرت خدا خونه داره؟
کودک: نه.
بزرگسال: پس کجا زندگی می‌کنه؟
کودک: خدای مهربون توی جنگل، توی میوه‌ها، توی لیموشیرین و انار و توت‌خشکه زندگی می‌کنه.
(ماهان سه و نیم سال)
.
کودک: بابا تولد خدا کیه؟
 (فاطمه سادات پنج‌ساله)
.
کودک بزرگ‌تر: من می‌دونم، خدا مُرده.
کودک کوچ‌کتر: از کجا می‌دونی؟
کودک بزرگ‌تر: اگه خدا نمرده بود که این همه تصادف نمی‌شد توی خیابونا.
(توحید شش‌ساله و عماد  چهارونیم‌ساله)
.
کودک: بابا تو بزرگ‌تری یا خدا؟
(نژیار سه سال و نیم)
.
کودک: مگه خدا خوب نیست؟
بزرگسال: چرا.
کودک: مگه آدم فوت کنه نمی‌ره پیش خدا؟
بزرگسال: چرا.
کودک: پس چرا همه‌مون یه کاری نمی‌کنیم فوت کنیم بریم پیش خدا؟ تازه بابابزرگم پیششه.
(امیررضا چهارساله)
.

کودک: چرا اصفهان آب نداره؟

بزرگسال: چون بارون نباریده آب کم شده.

کودک: باید چی کار کنیم بارون بیاد؟

بزرگسال: دعا کنیم تا بارون بیاد و خدا دعامون رو برآورده کنه.

کودک: پس بهتره بریم قشم، دیدی اون‌جا چه‌قدر آب بود؟ خدای اون‌جا بهتره.

  (متین چهارساله)

.

کودک: کاش من بچه‌ی خدا بودم!

بزرگسال: چرا؟

کودک: خدا همه‌ی کاراش درسته و همه چی بلده. اگه من بچه‌ی خدا بودم یاد می‌گرفتم چه‌طوری خرابکاری‌هام رو درست کنم.

(متین پنج‌ساله)

.

کودک: آقا اجازه! اون موقعی که هیچی نبود٬ دنیا هم نبود٬ خدا حوصله‌ش سر نمی‌رفت؟!

(حسین هشت‌ساله)

.

کودک: خدا کجاست؟

بزرگسال: همه‌جا، تو آسمون، تو قلب همه‌ی آدم‌ها.

کودک: یعنی یک خدای بزرگ تو آسمونه، یک خدای کوچیک هم تو قلب هر آدم.

(منصوره پنج‌ساله)

.

کودک: اون موقع‌ها که ما نبودیم، خدا هم نبوده، پس چی بوده؟

(نازنین شش‌ساله) 

.

کودک: خدا چرا دزدا رو آفریده؟

(محمد پنج‌ساله)

.

کودک: مامان برای چی نماز می‌خونیم؟

بزرگسال: تا با خدا حرف بزنیم.

کودک: مامان من می‌خوام یه راه دیگه پیدا کنم تا با خدا حرف بزنم.

(علیرضا شش‌ساله)

.

کودک: مامان ماشین خدا چیه؟

بزرگسال: تو چی فکر می‌کنی؟

کودک: به نظر من سمند. چون سمند یعنی اسب.

(ماهان چهارساله)

.

کودک: مامان من که بزرگ شدم، دیده شدم. خدا که خیلی بزرگه چرا دیده نمی‌شه؟

(رضا چهارساله)

.

کودک: چرا وقتی من هنوز به دنیا نیومده بودم و پیش خدا بودم، خدا رو ندیدم؟

(فاطیما شش‌ساله)

.

کودک: مامان من امروز می‌خوام خدا رو نقاشی کنم، ولی نمی‌دونم چه شکلی؟

(رستا چهارساله)

.

اولین‌بار بود که کودک شاهد طلوع آفتاب بود. 

کودک: وای! خورشید بهترینه. پس خورشید همون خداست.

.

کودک: چه‌طوری خدا همه جا هست؟

ما: خب، چون خدا خیلی بزرگه...

(بعد از چند روز تامل)

کودک: به نظر من خدا خیلی هم بزرگ نیست... فقط سرعتش خیلی زیاده!

(محمدحسین چهارساله)

.

کودک: خدا و فرشته ها که ما نمی‌بینیمشون، خودشون می‌تونن هم‌دیگه رو ببینن؟

(محمدحسین چهارساله)

.

کودک: وقتی هنوز "هیچ چیزی نبوده" خدا بوده. پس "هیچ چیز نباشه" نداریم. چون خدا همیشه بوده.

(حانیه پنج‌ساله)

.

کودک: خدا چرا کافرها رو آفریده؟

ما: خدا اول همه‌ی آدما رو خوب آفریده ولی بعدا بعضی‌هاشون کافر شدند.

کودک: خودِ خدا هم فکر نمی‌کرد که این‌جوری بشه؟

(محمدحسین هفت‌ساله)

.

کودک: خدا از این‌که تنهاست ناراحت نیست؟ احساس تنهایی نمی‌کنه؟

(کیان شش‌ساله)

.

کودک: اگه خدا آدم‌ها را نمی‌آفرید، این همه آدم‌ها نمی‌مُردند!

.

کودک: خدا کجاست؟

ما: خدا در وجود ما آدم‌هاست.

کودک: مگه آدم‌ها رو خدا نیافریده؟

ما: بله.

کودک: پس اون موقع که ما نبودیم و هنوز آفریده نشده بودیم، خدا کجا بوده؟ آدمی نبوده که خدایی باشه. پس (این حرف) اشتباهه.

و ما فقط سکوت کردیم. 

(شهبد هفت‌ساله)

.

کودک: من بَسَمه که دیگه تو این دنیا بمونم! دیگه واقعا باید برم پیش خدا.

(کودک چهارساله)

.

کودک: خدا تو قرآن چی گفته؟ 

من: خیلی حرف‌های خوب گفته که بعدا می‌گم.

کودک: چرا باید حرفاشو باور کنیم؟

(ثنا پنج‌سال‌و‌نیمه)

.

کودک: خدا همّه جا هست. مگه نمی‌دونین؟ برای چی برای حرف زدن باهاش سرتون رو بلند می‌کنین؟

(ثنا سه سال و نه ماه)

.

کودک: چرا خدا بعضی حیوونای بد رو آفرید؟

(حانیه چهارساله)

.

کودک: من آرزو دارم برم بهشت. اون‌جا که رفتم از خود خدا بپرسم که وقتی هیچ چیز رو نیافریده بود، هیچ چیزِ هیچ، اون موقع چه‌طوری بود؟ سفیدی مطلق بود؟ چی بود اگه هیچی نبود؟

(ثنا نه‌ساله)

.

کودک: خدا یه چیزهایی می‌دونه که ما نمی‌دونیم.

من: مثلا چی؟

کودک: نمی‌دونم.

(مرتضی چهارساله)

.

کودک: همه‌ی پیامبرا درمورد یه خدا حرف می‌زدند؟ 

من: بله

کودک: پس چرا دین ما با بقیه‌ی آدمای دنیا فرق می‌کنه؟

(امیرحسین شش‌سال‌ونیمه)

.

کودک: خدا این عمرها رو که از آدم ها می‌گیره چی کار می‌کنه؟ 

(باران هشت‌ساله)

.

کودک: خدا چند سال عمر داره؟

(علی پنج‌ساله)

.

کودک: به نظر من خدا از اون بالا قلاب می‌اندازه پایین و آدما رو شکار می‌کنه و می‌بره توی آسمون.

(سورنا چهارساله)

.

کودک: من دعا کردم که داداشم به دنیا اومد. یکی هم دعا کرده من به دنیا اومدم... آخر آخرش خدا دعا کرده همه‌مون به دنیا اومدیم. 

(محمدحسین شش‌ساله)

.

.

.

https://t.me/ChildrenOfIdea

۰۸ مهر ۰۰ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سارا محمدزاده مقدم